با مهریه 14 سکه به تجملات و فخر فروشی نه گفتیم
به گزارش موج رسا; ومین آدینه تیرماه امسال مصادف بود با سالروز ازدواج امیرالمومنین علی (ع) و بانوی دوعالم حضرت زهرا (س) که مصداق بینظیر ازدواج آسمانی و الگوی زندگی انسانی از ازل تا ابد است، پیوندی که ثمره آن ولایت و امامت است.
این روز آیینهای از کمال و قله انسانیت را پیش چشم بشر در همیشه تاریخ قرار داده تا بدانیم از کجا آمدهایم و به کجا باید برسیم، این که ازدواج باید پیوندی آسمانی و نردبانی باشد برای آدم خاکی تا افلاک یا معامله و معاوضهای که برد و باخت دارد و میشود با سادهترین و بیآلایشترین سبک ممکن از نگاه مادی، عالیترین جایگاه عالم هستی و معنا را به دست آورد.
برای انسان امام قرار دادهاند تا راه را گم نکند و در بازار دنیای فانی، جان را به خاک نفروشد و آسایش و آرامش لایق مقام انسان را در دنیاییها نجوید، در یک کلام، پا جای پای امام خود بگذارد، هرچند آدمی دم از ولایت و شیعه بودن بزند و شناسنامه اش مزین به شیعه بودن باشد، باز هم پای ارادتش میلنگد؛ هستند جوانانی که تلاش میکنند تا سالک راه امام خود باشند.
مهریه پایین و انتخاب رشته عجیب با رتبه سه رقمی و حافظ قرآن
در این گفتوگو به سراغ زوج جوانی رفتهایم که داستان زندگیشان جالب است؛ از ازدواج آسان و فراز و نشیبهای خاص تا خواستگاری و مهریه.
آنچه در ادامه میخوانید حاصل گفتوگوی خبرنگاران فارس با این زوج جوان است.
فارس: خودتان را برای مخاطبان ما معرفی کنید.
آقا: میلاد معظم هستم، متولد ۱۳۷۱، مهندس مکانیک، شاغل در ذوب آهن و پدر زهرا خانم ۴ ماهه.
خانم: فاطمه اکبری هستم،متولد سال ۱۳۷۵، دانشجوی کارشناسی ارشد شیعه شناسی دانشگاه اصفهان، حافظ کل قرآن کریم و یک مادر.
فارس: از چگونگی ازدواجتان و آغاز این عاشقانه بگویید.
معظم:ازدواج ما کاملاً سنتی بود، ازدواجم را رزقی از جانب خدا میدانستم که خدای متعال برای من قرار داده است، فضای خانوادهام سنتی است و با توجه به اطلاعات و شناخت از ملاک و معیارهایمان که از طریق همسر برادرم و همسایه فاطمه خانم به من گفته شد، با اینکه گفته بودند با طلبه ازدواج نمیکنند اما برای خواستگاری اقدام کردم و در کمال ناباوری ختم به ازدواج شد.
معیارهایمان عاقلانه و به دور از سنتهای جاهلانه بود
فارس: جلسات خواستگاری چطور پیش رفت؟
اکبری: وقتی شرایط او که طلبه و ساکن شاهین شهر هست را گفت، از نگاه اولیه من و پدرم این موضوع با خواست و تمایلات ما سازگاری نداشت ولی با این حال پدرم گفت برای خواستگاری بیایند، خواهرش تماس گرفت و برای ساعت ۱۰ صبح قرار گذاشته شد.
جلسه اول صحبت ما یک ساعت بیشتر طول کشید، با اینکه من قبل از او موارد متعددی را صحبت کرده بودم و در همان جلسه اول جواب منفی میدادم، خانواده خیلی منتظر بودند که نظر من چیست اما خواستم که جلسات گفتوگوی ما ادامه داشته باشد که خانواده من گفتند، ایشان ساکن شاهینشهر هستند و قصد ندارند که محل زندگیشان را تغییر دهند، با وجود آنکه خودم و پدرم که با این موضوع پیشتر مخالف بودیم اما گفتیم صحبتها ادامه داشته باشد.
بعد از گفتوگوی جلسه دوم ایشان به آنچه که من در ذهن داشتم نزدیکتر و منطبق بود چرا که از خدا میخواستم به من همسری بدهد که درکنارش الهی زندگی کنم، بتوانم فارغ از شعارها به خدا برسم، بتوانم در عمل یک زندگی خداپسندانه به دور از تجملات و حرف دیگران داشته باشم، پس از جلسات گفتوگو به شناخت بیشتری از فضای ذهنیاتش میرسیدم و دیدم همخوانی داریم، مثلا اهل کار فرهنگی است و دغدغه مردم را دارد از پدرم خواستم که قرار جلسات بعدی را بگذارد.
اما پدرم بنا به یک سری دلایل و شرایط مخالفت کرد، ابتدا نظر پدر روی من تاثیرگذار بود اما نسبت به او تمایل پیدا کرده بودم و در پایان جلسه دوم او را در جریان مخالفت پدر قرار دادم، با وجود مخالفت و جواب ردی که داده شد، پافشاری کرد و دوباره خانواده و معرف اول که همسایهمان بود را فرستاد.
سادگی به دور از تجمل خانواده نظرم را جلب کرد
معظم: جلسه اول مقارن با ایام فاطمیه و درگیر برنامههای هیأت بودم، خواهرم هماهنگ کرده بود که شب برای خواستگاری برویم، اما چون شب برنامه هیأت داشتیم قرار بر این شد که ساعت ۱۰ صبح به منزل ایشان برویم، در جلسه اول سادگی و به دور از تجمل بودن خانوادهشان برایم جالب بود، نگاه من به ازدواج این بود که دو نفر از لحاظ فکری هماهنگیهای لازم را با هم داشته باشند، وقتی در صحبتهایمان، اهداف و معیارها مشترک بود، برای جلسات بعدی مصمم شدم که البته در کنار این موضوع سادگی خود و خانوادهاش در نظر من خیلی خوب آمد و ارادهام را قویتر کرد.
فارس: این معیارهای مشترکتان چه بود که هر دو بر ادامه جلسات تاکید داشتید؟
معظم:برای من ایمان و اخلاق مهم بود، هدف او زندگی الهی داشتن بود و از سوالاتی که میپرسید متوجه شدم که هر کدام از رفتارها و سوالات پشتوانه فکری دارد، این طور نبود که چون مثلاً جامعه این کار را میکنند یا دوستان فلان معیار را توصیه میکنند، من هم این کار را بکنم.
شنا در جهت خلاف معمول جامعه علمی با رتبه ممتاز
دانشگاه رفتن او برایم جالب بود، با توجه به اینکه رتبه ۶۰۰ کنکور بود و میتوانست رشتههایی مثل حقوق را برود که در آینده درآمد خوبی هم داشته باشد، اما با هدفی مشخص به دنبال علاقهمندی خود در رشته علوم قرآن رفته بود، دغدغههای فرهنگی و درگیر بودن با مسائل جامعه، نگاهش نسبت به نقش زن در خانواده و اولویتی که برای نقش همسری و مادری داشت برای من قابل توجه بود، اینها معیارهایی بود که با معیارهای من مطابقت داشت، اهل کار فرهنگی در جامعه ولی با اولویت خانواده.
جهاد زن را حضور در جامعه به همراه حفظ نقش مادری و همسری میدانم
فارس: کمی بیشتر و ملموستر از ملاکها و معیارها بگویید.
معظم: اینکه نسبت به جامعه دغدغه داشته باشی ، جهاد زن را در زنانگیاش و درست شوهرداری کردن بدانی، اینها یعنی تفکرخوب و اخلاق حسنه، دنبال تجملات نبودن، مطرح کردن بحث امانت داری و صداقت، حافظ کل قرآن بودن برای من این تصور را پیش میآورد که هرگاه مشکلی پیش آید معیار قرآن است نه هوای نفس و منیتها، همانطوری که در صحبتهایی که داشتیم اگر مشکلی پیش آمد، ملاک عمل را قرآن و احادیث و روش ائمه اطهار(ع) قرار دادیم، خوب اینها در مسیر راه باز برای یک انتخاب عاقلانه و صحیح میکند.
شهریه ۴۰۰ هزارتومانی، یک موتور و یک وام ۲۰میلیون تومانی تنها داراییام برای ازدواج بود
فارس: شرایط اقتصادی شما هنگام ازدواج چطور بود؟
معظم: آن موقع وسیله نقلیهام یک موتور بود و ۲۰ میلیون تومان پول داشتم که وام گرفته بودم، ماهانه ۶۰۰ هزار تومان شهریه میگرفتم که با کسر بیمه ۴۰۰ تومان میشد، به طور متناوب با شرکتهای مهندسی کار میکردم ولی موقع خواستگاری همان شهریه طلبگی و شرایط تحصیل در مدرسه را داشتم، البته خانوادهام از لحاظ فکری با من کمی متفاوت هستند، آنها مذهبی و سنتیاند، موافق نبودند ازدواج کنم و مقید به برگزاری آداب و رسومی هستند مثل خرید و برگزاری مراسمات متعدد.
فارس: شما چطور قبول کردید با شخصی که ماهیانه ۴۰۰ هزار تومان شهریه طلبگی داشت زندگی کنید؟
اکبری:خوب هر کسی سطح رفاهش فرق میکند، شاید سطح رفاه خانمی این باشد که همسرش غیر از خانه و وسیله نقلیه یک ویلا هم برایش فراهم کند، ولی یک نفر به یک خانه کفایت کند، قطعاً کسی بدش نمیآید که مستاجر نباشد اما آنچه برای من از طرف ایشان مهم بود تلاش و جربزه بود، او مردی است که در این شرایط در حال فراهم کردن زندگی است، با تدریس، حقوق طلبگی و مهارتهایی که داشت.
فارس : با این اوصاف چطور خانوادهها را راضی کردید؟
معظم:وقتی خانواده مخالفت کردند، با آنها صحبت کردم البته به این صورت که تک به تک و جداگانه، در جمع حرف نمی زدم چون تضارب آرا می شد و قانع کردنشان سخت شده و من شکست میخوردم، با همین روش همه با من همراه شدند، البته برایشان این سبک ازدواج سخت بود ولی در نهایت همراهی کردند.
تلاش پدربزرگ، مادربزرگ و داییها برای رضایت پدر عروس خانم
اکبری: پدر من با شرایط ایشان تا حدی مخالف بود اما من با بیان ویژگیهای قابل دفاع او مثل تحصیلات دانشگاهی، پرتلاش و جربزه داری برای اقناع پدرم تاکید و آنها را بازگو میکردم، او هم میپذیرفت اما نظرش موافق نبود، مادرم، داییهایم را در جریان گذاشت، آنها رابطه خوبی با پدرم دارند، خوش صحبت بوده و نگاه معقولانهای دارند، پدر بزرگ و مادر بزرگ هم در این باره صحبت کردند و نهایتا پدرم رضایت داد.
با دوستانی که همسر طلبه داشتند، مشورت کردم و فراز و فرودهای زندگی طلبگی برای خودم فهم کردم، پذیرفتم که طلبگی، جزء شخصیت او نیست، راهی است که انتخاب کرده، عقیده و باور او است و این را پذیرفتم که اگر میخواهم با او ازدواج کنم باید این آقای معظم طلبه را بپذیرم، آقای مهندسی که قبلاً دانشگاه رفته بود، نیست و من با همین چیزی که بود ازدواج کردم.
مسیری که عمق انتخابش بیش از چند سخنرانی و مطالعه محدود است
او ویژگی های مثبتی داشت، با صحبتهایی که کردیم مصمم ترشدم، وقتی پدرم مخالفت کرد خیلی صحبت کردم، او شخصیت رشد یافتهای داشت و اینکه صرفاً با چند سخنرانی یا مطالعه چند جلد کتاب این مسیر را انتخاب نکرده است.
یکی از سوالاتی که پرسیدم چگونگی رفتارش در بحرانها است و خواستم نمونهها و اتفاقاتی که برایش پیش آمده را بگوید، مواردی را در جواب گفت که مشخص بود مدیریت دارد و چالشها را با درایت پیش میبرد، دی ماه سال ۹۷ آمدند خواستگاری و با توقف شش هفت ماه، به دلیل مخالفت پدر، دوباره با وساطت همسایهمان، خانوادهها و دوستان، پدرم رضایت داد و در فروردین ۹۹ عقد کردیم.
قرآن نوید نتیجه خوشایند را به ما داده است
فارس: مهریه شما چقدر بود و روند توافق چگونه پیش رفت؟
معظم: با توجه به مخالفت خانواده برای ازدواج، همان جلسه اول، خانواده من او را پسندیدند و در جریان توقف چند ماهه همچنان پیگیر بودند، در این مدت یک بار استخاره کردم که جوابش این بود «به طور معجزه آسایی حل میشود» و همین باعث شد که مصممتر برای کسب رضایت اقدام کنم، بعد از موافقت پدرش ،مسأله مهریه مطرح شد، من نمیتوانستم مهریه سنگین قبول کنم، از طرفی هم اعتقاد به اینکه میگویند مهریه را کی داده و کی گرفته ندارم، مهریه دینی است بر داماد که باید پرداخت کند.
پدر خانمم مهریه را هدیه میدانست نه وجه معامله
گفتم آنچه در توان دارم، به نیت چهارده معصوم(ع)، ۱۴ سکه بهار آزادی، یک سفر کربلا و ۱۴ شاخه گل رز و مبلغ ۱۰۰ میلیون تومان به شرط عندالاستطاعه است، خانواده خودم مخالفت کردند که این مقدار مهریه برای دختر مردم کم است و مخالفت میکنند، اما من آنچه که در توان داشتم را با توکل بر خدا مطرح کردم، خانواده همسرم بدون هیچ مانعتراشی پذیرفتند، پدر همسرم در قید مسائل مادی نیست و راحت پذیرفت، او عقیده دارد که مهریه هدیه است.
فارس: واکنش اطرافیان نسبت به مقدار مهریهای که برای همسرتان معین کردید چگونه بود؟
معظم: عدهای مسخره کردند و گفتند آخوندی مهریه دادی، اما بعد از گذر زمان به این نتیجه رسیدند که ما کار درست کردیم، مخصوصا اتفاقاتی که در فامیل افتاد به درستی کار ما پی بردند.
دیدم که مهریه زیاد نمیتواند ضامن محبت یک مرد به همسرش باشد
اکبری:خانواده من مهریه را هدیهای از طرف مرد میدانند، هر چه در توان دارد، به من گفتند هر چه تو میخواهی، من خودم نظرم این بود مقدار معقولی باشد که توان پرداخت داشته باشند، و نمیخواهم برای دلخوشی کاغذ سیاه کرده باشیم، میخواستم چیزی باشد که همسرم توان پرداخت داشته باشد، دیدم که مهریه زیاد نمی تواند ضامن محبت یک مرد به همسرش باشد و دوام و بقاء زندگی را تضمین کند و در روایات برعکس گفته شده و موافق بودم آنچه در توان او است و خانواده موافقت کردند.
مبنا را رضایت خدا و عقلانیت قرار دادیم نه حرف و حدیث اطرافیان
فارس: مهریه شما در فضای دوستان چه واکنشهایی به دنبال داشت؟
اکبری: واکنشهایی در خانواده و فامیل داشتیم ولی من آنچه که درستتر است را مبنا قرار دادم، یعنی آنچه که پشتوانه اعتقادی و مذهبی است را انجام میدهم، میدانستم اگر مهریه بالا باشد مردم یک چیزی میگویند، اگر مهریه پایین هم باشد یک چیز دیگری میگوید، کلا مردم حرف خودشان را خواهند گفت، من وقتی تصمیم گرفتم با او ازدواج کنم و این را برای خودم حل کردم که مردم بالاخره حرف خودشان را میزنند تو کاری به حرف آنها نداشته باش، آنچه برای خودت اصل و خط مشی دین است را پیش ببر.
فارس: مراسم عقدتان چطور برگزار شد؟
اکبری: تصمیم گرفتیم عقدمان در یک مکان معنوی باشد، می خواستیم در مسجدی باشد اما به خاطر شرایط قرنطینه کرونا امکان ورود به مسجد مهیا نبود، نهایتاً در منزلی که قسمتی از آن حسینیه است و مراسم روضه ، قرائت قرآن و تفسیر برگزار میشود برگزار کردیم، با هماهنگی سفره عقد مختصری را فراهم و آنجا مراسم عقد را برگزار کردیم.
معظم: برای عقد منع تردد بود به خاطر شیوع کرونا همه جا تعطیل اعلام شده بود؛ خیلی ماجراها داشتیم، مثلاً کیک مراسم را چون شیرینیپزیها تعطیل بودند یکی از دوستان در خانه تهیه کرد، حلقه ازدواجمان را با هماهنگی یکی از دوستانم به یکی از طلافروش ها رفتیم که کرکره مغازه را بالا کشیدند و وارد مغازه شدم و کرکره را برای اینکه جریمه نشوند پایین کشیدند تاحلقه ازدواجمان را بدون حضور خانمم بخرم.
کالاهای لوکس و تزئینی با روحیاتمان جور نبود
فارس: جهیزیه را چطور تهیه کردید؟
اکبری: در جریان جلسات خواستگاری برای خرید جهیزیه نظر هر دوی ما تهیه جهیزیه ساده و ایرانی بود، با اینکه میشد خیلی از وسایل را خرید ولی با مشورت و توافقی که با هم داشتیم وسایل مورد نیاز را خریداری میکردیم، به پدر هم گفتم جهاز من ویترین لازم ندارد چون خودش جای زیاد میگیرد و وسایل تزیینی داخلش هزینه زیادی دارد، کالاهای لوکس و تزئینی را نمیخواستم، برای ایرانی بودن وسایل با کیفیت، خوب و ایرانی را خریداری کردیم، جهیزیهای در حد متعارف.
فارس: خانه را چطور آماده کردید؟
معظم: ما خانه نداشتیم و همچنان مستاجریم، عروسی ما قرار بود ولادت امام جعفر صادق(ع) باشد که در همان ایام من مبتلا به کرونا شدم و با تاخیر، ولادت امام حسن عسکری (ع) برگزار شد، خانه پیدا کردن در آن شرایط کرونا سخت بود و بالاخره با کمک دوستان توانستم خانه و مقدمات عروسی را فراهم کنم.
اکبری: مراسم عروسی ما دوباره با منع تردد دو هفتهای به خاطر شیوع کرونا مواجه شد، خیلیها در آن موقع صبر میکردند تا قرنطینه تمام شود و مراسمشان را برگزار میکردند، اما ما برای شروع زندگی مشترک توافق کردیم یک مراسم مختصر با حضور میهمانان محدود و پذیرایی و لباس عروس در منزل پدر داماد که بزرگ است، برگزار کنیم.
فارس: ایمان و اخلاق که جزو معیارهای هر دوی شما بود چقدر در طول این مسیر برایتان جلوهگر شد؟
اکبری: من دیدم به آنچه فکر میکنم میتوانم عمل کنم و خدا هم کمک میکند، خیلی اتفاقها افتاد، آن سادهزیستی، قناعت و صداقت در جریان مهریه و خریدها ظهور داشت و برکات آن را به عینه دیدیم.
معظم: یک سری کارها و بریز و بپاشهایی را انجام ندادیم و همانها برکت داشت، زیر بار قرض هم نرفتیم، همه اینها نشان دهنده آن معیار و ملاک درست و عمل به آن بود.
فارس: در جریان ازدواج، تحقق وعده های خدا را چقدر حس کردید؟
معظم: اینکه خدا از فضلش ما را غنی میکند واقعا در زندگی ما اتفاق افتاد، با همین نگاه و امید به خدا، الآن فرزند داریم، ماشین تهیه کردیم و با آمدن فرزندم شغلی پیدا کردم که امرار معاش ما را آسانتر کرد و برکات و گشایشی که با تولد دخترمان ایجاد شد، ما اصول را فدای فروع نکردیم، شهریه طلبگی بود اما با قناعت، دنبال خانه مجلل نبودیم که اگر نشد زندگی مان به هم بخورد، خانه معمولی یا متوسط را اجاره کردیم و زندگی مان را شروع کردیم، خیلی ها هم مستاجرهستند.
من همان اول به پدر ایشان گفتم من اگر جایی کم بیاورم اولویتم ادای نفقه است، درس خواندن مستحب است ولی ادای نفقه واجب است، هرجا کم آوردم حتی اگر بیل هم باید در دست بگیرم این کار را انجام میدهم و نفقه را پرداخت می کنم.
با آمدن دخترم برکت و رحمتی دوباره بر زندگی ما آمد
اکبری: برای بحث فرزندآوری ما از همان ابتدا صحبت کردیم که زود فرزنددار شویم و با توجه به صحبتهای حضرت آقا در این زمینه ما هم نصرت دهنده باشیم و برای سربازی امام زمان(عج) زود بچهدار شدیم، الآن خیلیها نگران تامین معاش و هزینههای آن هستند ولی خدا را شکر با آمدن دخترم برکت در زندگیمان آمد، بعد از بچهدار شدنمان بود که همسرم شغلی با درآمد بهتر پیدا کرد.
انتهای پیام
منبع: فارس
انتهای خبر/